هوش هیجانی در مدیریت یا به طور کلی هوش هیجانی، در واقع مشمول شناخت، درک و کنترل در دریافت احساسات، تواناییها و هیجانات خود و دیگران (خودآگاهی و آگاهی اجتماعی) است که به هوش عاطفی یا احساسی نیز شهرت دارد؛ ضمن اینکه شناخت هیجانات فردی شامل احساسات خوشایند و ناخوشایندی مانند خشم و پرخاشگری، دلتنگی و دل شکستگی، ترس و اضطراب، آسودگی و آرامش، نفرت و بیزاری، عشق و دوستی، پشیمانی یا حسرت، اعتماد، محبت، تعجب و … است که برای رسیدن به موفقیت در زندگی چیزی جز این عوامل، به کمک انسان نخواهد آمد.
میدانیم اگر بخواهیم هوش هیجانی را به طور مستقل توضیح دهیم، شگفتزده خواهید شد؛ زیرا این ویژگی از ترکیب دو مفهوم مخالف هم به وجود آمده است؛ از یک سو مشخص کننده شعور، استدلال و تحلیل انسان است؛ اما از سوی دیگر، به احساسات اشاره دارد؛
درست همینجاست که پاراگرف اول مقاله را بهتر درک خواهید کرد و به سبب اینکه احساسات نقش مداومی در تصمیمات ما انسانها دارند، متوجه خواهید شد که هوش هیجانی با کنترل احساسات و عواطف فرد همینطور درک احساسات دیگران، میتواند راهنمای افکار و اعمال فرد در درون خود و مقابل دیگران باشد تا فرد بتواند بر روند زندگی خویش مسلط شود و چالش ها را پشت سر بگذارد.
ضمناً به نوعی میتوان هوش هیجانی در مدیریت را یکی از مدلهای مدیریتی حتی در میان انواع مدلهای کسب و کار اینترنتی مانند شرکتهای فعال در زمینه پنل پیامکی دانست که مستقیماً در موفقیت و رضایت شغلی فرد موثر است؛
برای مثال فردی که دارای میزان بالایی از هوش هیجانی در مدیریت است میتواند ارتباط متقابلی با دیگران برقرار کند و اعتماد متقابل را کسب نماید؛ ضمن اینکه میتواند در شرایط کاملا مناسب به توافق دست یابد؛
پس، با استناد به بررسیهای انجامگرفته در این زمینه به جرات میتوان گفت تحقق موفقیت شغلی، علاوه بر عوامل کلیشهای مانند علم، تجربه و یا حتی سرمایه، در کنار IQ استاندارد، به نیروی انسانی نیز نیازمند است و میتواند به طرق مختلف موجب ایجاد محیطی پویا و ارتقای شغلی گردد؛ به طوری که در جوامع امروزی به واقع هوش هیجانی در مدیریت را میتوان یک الویت در فرآیند شغلی دانست که یادآور شرایط شغلی گذشته و گویای تحولات، افزایش و توسعه مهارتهای کسب و کار بشر در دهههای اخیر است.
در پارگرافهای فوق به تعریف کلی در مورد هوش هیجانی در مدیریت یا به طور کلی هوش هیجانی پرداختیم؛ اما ما در ادامه این مقاله قصد داریم بکوشیم تا با اسنتاد به سایر مقالات علمی و بهرهمندی از تحقیقات انجام گرفته، شما را بیشتر با دو موضوع هوش هیجانی در مدیریت و کارکردهای هوش هیجانی آشنا سازیم؛ پس اگر به این مباحث علاقهمند هستید ما را تا انتهای این مقاله همراهی کنید.
تاریخچه هوش هیجانی
موضوع هوش هیجانی برای نخستین بار در سال ۱۹۹۰ میلادی توسط دو محقق فعال در حوزه روانشناسی به نامهای پیتر سالووی (Peter Salovey) و جان مایر (John D. Mayer) مطرح گردید و درست شش سال بعد یعنی در سال ۱۹۹۶ میلادی فردی به نام دنیل گلمن در قالب یک کتاب به این موضوع پرداخت؛
جالب است بدانید این کتاب در همان سال با عنوان “هوش هیجانی چرا از IQ مهم تر است؟” انتشار یافت و در سال های بعد نیز چندین کتاب در همین رابطه توسط این نویسنده منتشر گردید که در آنها به چهار عنصر اشاره دارد:
- شناخت خلقیات درونی خود برای دستیابی استانداردها و چهارچوب اصولی
- تشخیص و یافتن تعهد به اهداف شخصی یا سازمانی
- ابتکار عمل و اعلام آمادگی در موقعیتهای مختلف به خصوص شرایط بحرانی
- خوش بینی و اشتیاق برای ادامه کار ضمن داشتن توانایی برای رسیدن به اهداف
حال که صحبت از هوش هیجانی و IQ شد، بهتر است در ادامه به تفاوت تاثیر این دو در موفقیت بپردازیم.
تاثیر هوش هیجانی (EQ) و IQ در موفقیت
همانطور که در ابتدای مقاله گفته شد، هوش هیجانی در مورد خودآگاهی و دیگرآگاهی صحبت میکند، اما IQ به معنای بهره هوشی است که هر دو آنها میتوانند در تعیین موفقیت فرد دخیل باشند؛ گرچه دانشمندان تا قبل از شناخت هوش هیجانی تصور میکردند که تنها عامل تعیین و تضمین کننده موفقیت افراد، IQ است!
درست است تا به حال بین EQ و IQ رابطه مشخصی تعیین نشده، اما پاسخ این سوال را روشن میسازد که چرا دو فرد با IQ یکسان میتوانند درجات موقعیتی متفاوتی را نسبت به یگدیگر داشته باشند؛
برای مثال، فردی با برخورداری از هوش هیجانی در مدیریت را تصور کنید که میتواند به درجه رهبری یک سازمان دست یابد اما در مقابل فرد دیگری با همانIQ ، یک کارمند معمولی باقی میماند.
کارکردهای هوش هیجانی
کارکردهای هوش هیجانی نمایانگر حد کارآمدی تجربههای هیجانی برای فرد، تعیین نحوه برخورد او با دیگران و تطبیق وی با موقعیتهای مختلف است؛ به عبارت سادهتر، هر فردی که بتواند با بهرهگیری از هوش هیجانی در مدیریت با مذاکرات مناسب و کسب نتیجه مطلوب در محیط کاری خود به موفقیت دست یابد، قادر است برای کسب و کار خویش سودآور باشد.
برای اینکه متوجه شوید کارکردهای هوش هیجانی چرا حائز اهمیت هستند، باید مهارتهای اصلی آن را مورد بررسی قرار دهید:
- خودآگاهی : توانایی تشخیص و درک خلقیات شخصی، احساسات درونی و کنترل تأثیر آنها بر دیگران
- در رابطه با موضوع کارکردهای هوش هیجانی میتوان به تاثیر آن در افکار فرد نیز اشاره داشت؛ پس به جرات میتوان گفت همانگونه که افکار مثبت قادرند در گذشته و آینده فرد تاثیرگذار باشند، افکار منفی نیز در این بین بیتاثیر نیستند و میتوانند مطرحکننده جنبهای از جنبههای خودآگاهی باشند؛ در این رابطه فردی را تصور کنید که نویسنده مطلبی در یک سامانه پیامک یا پنل پیامک است، او دو راه پیش روی خود دارد: هوش هیجانی منفی میتواند او را با خلق افکار منفی از مسیرش منحرف سازد، هوش هیجانی مثبت قادر است با کمک افکار مثبت، وی را در مسیر شغلیش استوار سازد و موجب پیشرفت او گردد.
- بهرهمندی از هوش هیجانی میتواند برای فرد در موقعیتهای تحت فشار نیز کمک بزرگی باشد و موفقیت وی را در مدیریت بحران افزایش دهد؛ به جرات میتوان گفت افرادی که دارای هوش هیجانی بالایی هستند، در شرایط بحرانی، از موقعیت، به نفع خود و در جهت پیشرفت خویش استفاده میکنند.
- مدیریت رابطه ها
در بحث کارکردهای هوش هیجانی، جالب است بدانید که این عامل نیز میتواند در میزان رضایت از زندگی شخصی، روابط با دوستان و آشنایان، روابط خانوادگی و حتی رابطه عشقی نیز دخیل باشد.
- خود مدیریتی: مدیریت موقعیتهای مختلف
در بین مهمترین مولفههای هوش هیجانی، میتوان به اثرات آن در موقعیت شغلی فرداشاره نمود، برای مثال مدیری را تصور کنید که مدیریت یک سازمان را برعهده دارد و باید برای پیشبینی و کنترل موقعیتها و به جهت دستیابی به بقا و پیشرفت سازمان مذکور، از ویژگیهای خاص و منحصر بهفردی بهره بگیرد که یکی از آنها میتواند کمک گرفتن از ویژگی هوش هیجانی در مدیریت باشد که نتیجه آن حتی میتواند به شکوفایی ایدههای راه اندازی کسب و کار جدید ختم گردد؛
البته در ابتدا باید با نحوه عملکرد، تاثیرات و چگونگی بکارگیری هوش هیجانی در مدیریت در درون خود آشنا شود.
- آگاهی اجتماعی یا دیگرآگاهی: توانایی درک دیگران
در حوزه کارکردهای هوش هیجانی میتوان به مثال دیگری نیز اشاره کرد که آن رابطه تاثیر مستقیم هوش هیجانی و قضاوت افراد در مورد دیگران است؛ بدین صورت که هوش هیجانی میتواند با تحت تاثیر قرار دادن تفکرات و تصورات فرد، برداشتهای اجتماعی از رفتارهای دیگران و قضاوت فرد در مورد آنها را نیز تحت تاثیر قرار دهد که این نیز یکی از جنبههای آگاهی اجتماعی را بیان میکند.
مقیاس هوش هیجانی
میزان موفقیت در چهار مهارتی که در فوق بدان اشاره کردیم میتواند مقیاس هوش هیجانی هر فرد را تخمین بزند و مشخص کند که خلقیات فرد به چه نحوی هستند.